ماجراهای من و زندگی

من:الهام متولد شهریور ۶۳ ! از۱۰ فروردین۹۰ با همسریم زیر یه سقفیم و از وقتی هم یادم میاد یا دانش آموز بودم یا دانشجو!!!

ماجراهای من و زندگی

من:الهام متولد شهریور ۶۳ ! از۱۰ فروردین۹۰ با همسریم زیر یه سقفیم و از وقتی هم یادم میاد یا دانش آموز بودم یا دانشجو!!!

جغد بازی

خوابم نمی بره !!! یه دفعه نامزدخان بهم توضیح داد که از نظر فیزیولوژیک از فلان ساعت به بعد فلان اتفاق توی بدنت میفته و اینجوری میشه که دیگه خواب نمیری ولی نمیدونم سیستم گوشم مشکل داره یا چند تا سلول صورتی تو مغزم پنچر شده که درست یادم نمیاد چی گفت دقیقا! 

 

صبح از خواب که پاشدم فاطی گفت: چه روز بدیه!!!!  منم که اصلا این چیزا تو روحیه ام تاثیر نداره اصلا فکر نکنین دلم گرفته بود ها! 

به مامان ز زدم کلی حالش خوب بود نشسته بود خیاطی می کرد ترمه می دوخت برای روبالشی و رو تشکی جهاز من! برا ناهارشونم آبگوشت شترمرغ گذاشته بود تو دیگ سنگی! ( پس من چی؟؟؟)  

با نامزد خان که از اداره برگشته بود یه نیم ساعت تصویری چت کردم روی ماهشو دیدم بعدش آقا رفتن دنبال کاراشونو سر شبم اطلاع رسانی کردن که تشریف می برن عروسی همکارشون! منم اصلا دلم آب نشد

از صبح دلم درد می کنه!! هی معده ام واسه خودش گیجی ویلی میره نمی فهمم چشه ! یهو جو گیر میشه بعد ول می کنه ! منو هم که کشت این غم بی هم نفسی! نباتم هم تموم شده تنبلم خودتی که نمیری بخری! کلی هم واسه نامزد خان ادا اومدم که دلم درد می کنه حالم بده تا صبح میمیرم! 

 نامزد: شام چی خوردی؟ 

من: لواشک با کرانچی 

نامزد : خب پس بکش!!!!!!!!!!!!! (( قربونش برم همدردیشو حال کردین؟))

 

فاطی دوستش رو هم آورده اتاقمون که دفاع کرده و دیگه کارای فارغ التحصیلیشو می کنه تا بره! 

حالام جفتشون خوابیدن و من دوباره جغد شدم! خیال بافی می کنم، وب گردی می کنم ، هی به صفحه ی موبایلم نگاه می کنم ، ایمیلمو برای دهمین بار چک می کنم، وبلاگمو دوباره از سر می خونم ... ولی بی فایده است خوابم نمیااااااااااااااااااااااااااااددددددددددد اونروز یکی بهم گفت پای چشات کبود شه کتک می خوری ها!!!!ولی آخه من چیکا کنم مگه دست منه؟ خب خوابم نمیبره!!!یادمه 8 ماه پیش که بابا برای عمل قلبش اومده بود تهران و ما خونه عمو بودیم همیشه من وسط اس ام اس بازی بیهوش میشدم کلی نامزد اونور خط منتظر ممیموند برا جوابش!! نمیدونم الان چه تغییر شگرفی رخ داده که بی خوابی میزنه به کله ام!! صبحام زود بیدار میشم ها! حداکثر 10 

یه آینه قدی فاطی برا اتاقمون آورده درست گذاشتن روبروی تخت من و کار دادن به دستم! روزی صدبار جلوش برا خودم عشوه میام ! آخریش 3ثانیه پیش بود!!!!  

 

خب بسه دیگه !  خدافظی

 

پ.ن: از ساعت 7 تا 11 شب وبلاگ سپیده رو می خوندم! آدرسش تو قسمت لینکام هست.اگه دوست داشتین برین ببینین و براش دعا کنین مشکلش سریعتر حل شه و زندگیشون از هم نپاشه !!!! 

نظرات 1 + ارسال نظر
سپیده ( خاطرات من ) جمعه 29 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:16 ب.ظ http://selena0cute.blogfa.com

الهام عزیزم
کلی نوشتم همش پرید فدای سرت
اولا که باید ازت تشکر کنم از دوستات خواستی تا برام دعا کنن
دوما اگه دکتر خوب برای معده میخوای و تهران هستی بگو تا بهت معرفی کنم
دوستت دارم

قربونت برم سپید جون . لطف کردی اومدی. مرسی عزیزم امروز خیلی بهتر شدم و فعلا قرار نیست بمیرم!! منتظر آپت هستم ها!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد