ماجراهای من و زندگی

من:الهام متولد شهریور ۶۳ ! از۱۰ فروردین۹۰ با همسریم زیر یه سقفیم و از وقتی هم یادم میاد یا دانش آموز بودم یا دانشجو!!!

ماجراهای من و زندگی

من:الهام متولد شهریور ۶۳ ! از۱۰ فروردین۹۰ با همسریم زیر یه سقفیم و از وقتی هم یادم میاد یا دانش آموز بودم یا دانشجو!!!

آخیش

بعد از یک روز بدو بدو ، یک شب خوابیدن تو قطار و یک روز دیگه بدو بدوتر جونم دراومد و الان نشستم تو خونه مووووون!!!! 

آخیششششششششش 

بدون عنوان باحال تره

داره بارون میاد   

عجب هوایی آدم دلش می خواد از بالکن بپره تو حیاط ( البته اگه بخواد یه مدت با ویلچر این ور و اون ور بره) 

 

زی زی اومده و تبدیل شده به نوعی پارازیت وسط مکالمات ما و نامزدمان. ( دروغ گو تو که دلت تنگ شده بود براش)  

 

خبر هایی رسیده که امسال آزمون دکترا توی آذر هم برگزار می شود!!!!! والاهه ما موندیم تو کار این سازمان سنجش پیزوری . طی دو ماه گذشته اونقد خبر و اطلاعیه دیدیم و خوندیم که الساعه است بریم کنکور کاردانی به کارشناسی ثبت نام کنیم قال قضیه رو بکنیم!!! 

 

وای فردا میرم خونه!!!!!!( باهیجان بخونید) کلی هم چیز میز خریدم که نمیدونم چه جوری از اینجا تا ایستگاه قطار ببرم!! مگه من چندتا دست دارم اصلا؟؟؟؟  

 

دلم برا عمو تنگ شده. ندیدمش خیلی وقته. ( خونه شون تا خوابگاه ما 10 مین پیاده روی داره)!!! تنبلم خودتی!!!! 

 

نامزد خان شبا زود می خوابه منم به قولش جغدم زود خوابم نمیبره !!!! برم بع بعیا رو بشمارم ببینم چی میشه!!!! 

 شب به خیرررررررررررررررررررررررررررر

این یکی متفاوته!!!!

 هیچ وقت کاملا بهش اعتماد نداشتم

هیچ وقت کاری رو صرفا برای راضی کردن اون انجام ندادم

هیچ وقت چیزی رو ترک نکردم چون فقط اون خوشش  نمیومد

هیچ وقت نشون ندادم بهش نیاز دارم

هیچ وقت از ته دل باهاش درد دل نکردم

همیشه فکر کردم من در حد  اون  نیستم

در عوض :

 هیچوقت تو زندگیم تنهام نذاشت

همیشه بودنشو کنارم با دل و جون حس کردم

همیشه من خراب کردم و اون درست کرد

همیشه درمونده شدم و اون روبراه کرد

همیشه زندگیم همونجوری شد که دوست داشتم

همیشه کمکی می کرد که انتظار نداشتم

و

همیشه از اینکه آخر آخرش همه چی به نفع منه بهت زده شدم...

حالا فک می کنم اگه باورش می داشتم

 اگه به رضایتش فکر می کردم

و اگه باهاش حرف می زدم... چیا در انتظار زندگیم بود ؟؟؟؟؟؟ 

ای خدا مرسی که اینقد مهربونی

نمی بازم...

نمی بازم به بی رنگی 

به کوه و معبر سنگی 

به پاییز و غروب عصر دلتنگی 

 نمی بازم. 

 

   نمی سازم من خاکی 

سرایی با دل شاکی 

تو دنیایی که خالی مونده از پاکی 

 نمی سازم . 

 

  اگر باید ببازم من 

 به چشمای تو  می بازم ،که باختم من 

اگر باید بسازم  

کلبه ی عشقو تو دستای تو می سازم، که ساختم من 

اگر باید ببازم من 

 به گرمای نفس های تو می بازم، که باختم من 

اگر باید بسازم 

پیکر عشقو تو دنیای تو می سازم، که ساختم من 

 

نیازم را بده پاسخ ، که دلگیرم 

اسیر وسوسه های نفس گیرم 

نگاهم کردی و بستی به زنجیرم 

نگیر از من نگاهت رو که میمیرم 

 

معجون چای سبز

خانمه با سر و صورت کبود و زخمی سراغ دکتر روانشناس میره ..
دکتر می پرسه : چه اتفاقی افتاده؟
خانم در جواب میگه: دکتر، دیگه نمی دونم چکار کنم. هر وقت شوهرم عصبانی و ناراحت میاد خونه، منو زیر مشت و لگد له می کنه و عصبانیتش رو سر من خالی می کنه !!!
دکتر گفت: خب دوای دردت پیش منه : هر وقت شوهرت عصبانی و ناراحت اومد خونه، یه فنجون چای سبز بردار و شروع کن به قرقره کردن. و این کار رو ادامه بده.
دو هفته بعد،اون خانم با ظاهری سالم و سرزنده پیش دکتر برگشت !!!
خانم گفت: دکتر، پیشنهادتون فوق العاده بود. هر بار شوهرم عصبانی و ناراحت اومد خونه، من شروع کردم به قرقره کردن چای و شوهرم دیگه به من کاری نداشت!!! 


دکتر گفت: میبینی؟! اگه جلوی زبونت رو بگیری خیلی چیزا خود به خود حل میشن

اهم اخبار

1- همین الان برا دکترا اسم نوشتم...( این ماجرا یک ماموریت سرّیه ، به کسی نگید)  

در همین حین که به کسی نمی گید دعا کنین منم قبول شم.. وگرنه میمیرم از حسودی ( حسودم عمه ته) 

 

2- رفتم خرید!!! همتون درک می کنین خوشی بعد از خرید رو... یه جور خلسه ی روحانیه 

 

3- من 3 هفته است اینجام هیششششش خبری نیست.... حالا که می خوام برم ولایت همه تون یا مهمونی میدین یا میخواید برید اردو یا نذری دارین یا هزار چیز دیگه!!!! 

 

4-  من : از اداره جیم شو بیا خونه پیش من 

     نامزد: نمیشه 

     من: خب دلم تنگ میشه 

     نامزد: خب بیا اداره!!!!!!!!! ( هیچ شرحی ندارم)

بهار...

بهار بی خزان می خواهم 

بهاری که به فاصله ی سال ها به آتش تابستان و کولاک زمستان دچار نشود.  

بهاری می خواهم که شبیه تو باشد: مهربان و حقیقی     

 

تورا بیش از بهار دوست دارم چرا که شمیم دوستی ات روح را تازگی می بخشد و عطر نفست زندگی را شادابی دوباره است. 

شکوفه بر شاخه از نسل شبنم عشق توست و بهار نام دیگر تو...

باران دروغ

 امشب آخرین قسمت باران دروغ رو دیدم....  

 کلی گریه کردم همراه هنرپیشه هاش!!!!!!( احساساتی بیچاره)

دیر شده

یه ربع پیش با مسئول پرده سرا حرف می زدم. گفت : خیلی دیر شده یالا پاشو بیا مدل پرده های خونه تو انتخاب کن که اگه دیر بیای نمی تونم کارتو به موقع تحویلت بدم!  

(64 روز دیگه عروسیمه)  

 

 هنوز خرید نرفتیم 

آزمایش ندادیم 

سفره عقد انتخاب نکردیم  

بابت اندازه های لباس عروسی نرفتیم مزون 

کارت عروسی انتخاب نکردیم

جهاز الهام هنوز ناقصه همه چی هم گرونه !!!   

 منم که نشستم تهران و برا خودم صاف صاف می چرخم به بهانه ی پایان نامه!!! اونقدر هم روش کار کردم که اگه استاد راهنمام منو ببینه با یه تیر خلاصم می کنه!!!  

25فروردین امتحان دکترا دارم!!! ولی هنوز کتاباشم نخریدم که شروع کنم به خوندن!!! آخه آدم 15روز بعد عروسیش میتونه دکترا امتحان بده؟ نه انصافا... 

 

بسه دیگه گریه ام گرفت!  

 

پ.ن: کارای زیر رو هم انجام دادیم( اون دفعه که رفته بودم ولایت): 

رفتیم موسسه ی فیلمبرداری  هماهنگیا رو انجام دادیم .

رفتیم آرایشگاه برا عروس خشگل ( خودم) وقت گرفتیم .

رفتیم مزون لباسمو انتخاب کردم! ( بعدا عکسشو می زارم اینجا)

 

هاپو خان

 این فیدل آقاست !  یه کمی بی ادب و حرف گوش نکن و هاپ هاپو هست... ولی عزیز دل منه!

سلام به همگی

من تازه واردم. میدونم حالا حالاها کسی وبلاگم رو نمیخونه. آخه فعلا کسی آدرسمو نداره!!!!  ولی زودی پیدا می کنن!!! 

26 سالمه. همیشه دوست داشتم چیز بنویسم ولی 15سال پیش که تازه شروع کردم به نوشتن خاطره هام و درد دلام توی یه دفتر صورتی!!چندتا اتفاق افتاد::::  

1-سه تا برادرام (آخه من خواهر ندارم)وقتی نبودم دفترمو می خوندن و بعدش به حرفایی که نوشته بودم می خندیدن  

2- مامان خانوم ازش برای کشف اسرار زندگی خصوصیم استفاده می کرد  

 

خلاصه ضایع شدم و گذاشتم کنار 

 

حالا بعد چند سال وسوسه شدم که این دفعه همونا رو توی وبلاگ بنویسم!!!  

آدرسشم به برادرام ندم!!! مامان هم که اهل وب نیست!! شاید اینجوری بتونم ببینم بقیه چه نظری راجع به الهام و کاراش دارن!! شایدم برا زندگیم راهنماییم کنن!!
دوستتون دارم دوستام!! 

فعلا بای  

زمان: گمونم بزنه خودش این پایین ولی راس 11 

مکان: خوابگاه دانشجویی دانشگاه تهران. انتهای کارگر شمالی 

 

 

ps: شوخی کردم داداشیا آدرسشو بهتون میدم که بخندید دلتون شاد شه! 

pss:  برام یادگاری می زارین؟ از این پایین!!! مرسی